همسر ساچلی رفت، گناهی دخترش.........
بچه هایه سوال
اگه یه اهدا کننده منطبق پیدا میشد ، کا به اینجا نمیکشید؟
با دیدن آشپزی های جیمزآشپز تو شبکه "می شف" که هی خرچنگ درست میکرد به طرق مختلف ، همسری هی دوست داشت بخوره و من میگفتم حرامه و این حرفا . تا اینکه رفتیم آبادان و به وفور بود!
همسری و شوهرخواهری آخرش خریدن. فروشنده پاکشون کرد و آوردیمشون خونه. تا اینکه بعد از سفر ما به تهران ،واسه پنجشنبه همسری زنگ زد به شوهرخواهری قرار گذاشت. من و خواهری که از این غذا فراری بودیم ولی این دونفر بساط منقل رو تو بالکن راه انداختن و خرچنگها رو کباب کردن و با نمک و نارنج خوردن و گفتن خوشمزست........
ادامه مطلب ...
قرارمون با مامان اینا و خواهری جمعه صبح بود که مامان اینا به خاطر نیومدن برادری کنسل کردن ، بازم ما موندیم خواهری و شوهرش
4و نیم صبح بود همسری رفت واسه خرید آش برا صبحونه، 5 و اینا بود به سرعت نور حاضر شدم خواهری اینا دم در بود. پیش به سمت آبادان ، شهر وفاست ، غروباش چه با صفاست .....
مسیرش 4 ساعتی بود.
حدود 8 بود نرسیده به اهواز آشمون رو گرم کردیم و سرپایی خوردیم، هوا عالی بود.
رسیدیم آبادان ، ته لنجی هاو امیری و ناهار مرغ سوخاری ، خرید میگو از بازار ماهی فروشا و خرچنگ واسه آقاهه و شوهر خواهری ، پاساژ مرکزی و خرید شام فلافل و سمبوسه ی " آبادان،برزیلته" که محشر بود و برگشت به سمت خونه و رسیدن و 2 شب در تخت بودن.