روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

349

همسر ساچلی رفت، گناهی دخترش.........

بچه هایه سوال

اگه یه اهدا کننده منطبق پیدا میشد ، کا به اینجا نمیکشید؟

348 خرچنگ خورون !

با دیدن آشپزی های جیمزآشپز تو شبکه "می شف" که هی خرچنگ درست میکرد به طرق مختلف ، همسری هی دوست داشت بخوره و من میگفتم حرامه و این حرفا . تا اینکه رفتیم آبادان و به وفور بود!

همسری و شوهرخواهری  آخرش خریدن. فروشنده پاکشون کرد و آوردیمشون خونه. تا اینکه بعد از سفر ما به تهران ،واسه پنجشنبه همسری زنگ زد به شوهرخواهری قرار  گذاشت. من و خواهری که از این غذا فراری بودیم ولی این دونفر بساط منقل رو تو بالکن راه انداختن و خرچنگها رو کباب کردن و با نمک و نارنج خوردن و گفتن خوشمزست........

ادامه مطلب ...

346 سفر به آبادان

قرارمون با مامان اینا و خواهری جمعه صبح بود که مامان اینا به خاطر نیومدن برادری کنسل کردن ، بازم ما موندیم خواهری و شوهرش

4و نیم صبح بود همسری رفت واسه خرید آش برا صبحونه، 5 و اینا بود به سرعت نور حاضر شدم خواهری اینا دم در بود. پیش به سمت آبادان ، شهر وفاست ، غروباش چه با صفاست .....

مسیرش 4 ساعتی بود.

حدود 8 بود نرسیده به اهواز آشمون رو گرم کردیم و سرپایی خوردیم، هوا عالی بود.

رسیدیم آبادان ، ته لنجی هاو امیری و ناهار مرغ سوخاری ، خرید میگو از بازار ماهی فروشا و خرچنگ واسه آقاهه و شوهر خواهری ، پاساژ مرکزی و خرید شام فلافل و سمبوسه ی " آبادان،برزیلته" که محشر بود و برگشت به سمت خونه و رسیدن و 2 شب در تخت بودن.