سلام ، بعد از مدتها
چقدر اینجا خوب بود ، چقدر جمعون جمع بود ، چقدر درد و دل و همفکری
چه زود گذشت و از سکه افتاد
آخی.....
کلی خبر داشتم از اذر تا الان
کلی اتفاق خوب و بد
کلی حرف
سال نو مبارک راستی
نی نی خواهری سیزده بدر به دنیا اومد
فعلن مشغولشیم
زندگی در گذره ، یه مسائل جدیدی دتیه فکرمو مشغول کرده ، هنوز حل نشده ، از ته قلبم میخوام که حل شه انشالا
دوستا انرژی مثبت میخوام
یک آذر تولدم بود کلی خبرای دیگه
ولی اینجا نوشتن برام سخت شده ، عکس گذاشتن و ...
دوستای اینجا ، نوشته هامون و خاطراتمون فراموش نشدنی برام
نمیخوام ببندمش ولی به اینستاگرام کوچ کردم ولی کمابیش اینجا هم مینویسم
اونجا احساس زنده بودن و راحتی دارم
اگر دوست داشتید دنبالم کنید : آدرسم تو ادامه مطالب هست
تو این مدت فیس بوک و الاخصوص اینستاگرام منو اغفال کرده بود
آخه گوشی همیشه دستته ، در دسترسه ولی نمیشه باش پست و کامنت بذاری، خلاصه که کلی عقب افتادم
داییم از آلمان با خانوادش اومد البته برا پسرش که کلی مشتاق دیدنش بودیم مشکل پیش اومد و نشد بیاد . با خواهری و همسرش رفتیم همدان ، سه شنبه شب 22 مهر راه افتادیم و صبح غار علیصدر بودیم بعدازظهرش بارون گرفتت سرمون و دنبال هتل گشتیم ، همدان زمستون هم هتلاش پره !!!!!!!!یه سوییت خوب گیر اوردیم و دوشبو موندیم . گنجنامه رفتیم ، ناهرا مرغ کباب کردیم بعد لالجین رفتیم کمی خرید کردیم فرداش جمعه بارون بود که از خواب پاشدیم ولی راه افتادیم رفتیم سمت بوعلی و باباطاهر بعدشم دیزی خورون عاااااالی . بعد هم رفتیم شب خرم آباد خونه فامیل همسری که کلیدشو به زور بمون تقدیم کرده بودن . شنبه صبح هم راه افتادیم به سمت خونه ولی وسطاش برا ناهار باز توفق داشتیم که یه ماکارونی دبش درست کردم
سفر خوب بود
خوش گذشت
فقط بسیار بسیار جا کم داشتیم تو ماشین. 206 یه ماشین دونفرست .
خبری دیگه نیست
کلن روزمرگی محض