خیلی اوضاع بدی شده گرونی جداً بیداد میکنه ، خیلی کم میبینم ملت آجیل بخرن اخه خداییش گرونه
این چند روز دست به هر چی زدیم واسه خرید متعجب شدیم
جالبه
رتی یه فروشگاه بزرگ مواد غذایی ، خداییش کم چیز برنداشتیم تو سبدمون ، ولی حقیقتاً230 برای اون شوینده ها و پا کننده ها و کمی لازانیا و رب و اینا خیلی زیاده ، باور کنید چیز زیاد و خاصی نخریدیم
یا رفتیم واسه دفتر 3تا گلدون سفالی بازیرشون ، دوتا هم گلدون سفالی فانتزی نگ شده واسه خونه با خاک برگ خریدیم 78 !!! دهنم 1 متر باز مونده بود
رفتیم داروخانه دو سه تا پماد و یه شامپو شد 50
واقعا اونایی که یه خانواده رو دارن با حقوق اداره کاری 480 نون میدن چیکار میکنن؟
این مطلب چهارشنبه آماده شده
8 روز مونده به اخر سال....
چقدر آمال و آرزو داریم واسه سال جدید ، سال جدید هم مثله امساله ، همه روزا شبیه همه فقط احساسات آدمهست که با روزها رو متفاوت میکنه. گاهی توی طوفانی ترین روزها چون دلت شاده و احساس شادی میکنی ، اون روز رو قشنگ میبینی
من کلن آدم دمدمی هستم ، از نظر احساساتو این خیلی بده ، زیادِ زیاد از چیزی خوشحال نمیشم ولی زیاد ناراحت میشم و فوری و این خیلی بده
امسال سال تحویل باید بریم خونه پدرشوهر ، چون به خاطر وت مادرشوهری ، برادر شوهر و جاری جااان امسال برای سال تحویل اینجا هستن و از کرج میان و برای ما هم برنامه ریختن که اونجا باشیم!!!!!!!!
(الان در این دقایق همسری داره ریبون یه پرینتر رو درست میکنه و یه فنرشو گم کرده هی داره زیر کانترا دنبالش میگرده )
ادامه مطلب ...
دو تا از کابینتها تمیز شدن! کشوی لباس خونگی های همسری هم غربال گری شد و دورریختنی ها دور ریخته شد و براش کلی لباس خریداری شد ، کشوی لباس خودم هم یه مرحله دیگه باید ساماندهی بشه ، چوب لباس پشت دری من هم کاااملن خلوت شد و شلوارهای جین سالم و نپوشیدنی با قیچی به شلوارک تو خونه ای مبدل شدن خونه تکونی ما به صورت کاملن آهسته و بیخیالی پی گرفته شده و ایشالا تا سال تحویل شاد تموم بشه
کار رنگ کردن ظرفای سفالی برای هفت سین باقی مونده ، آخه دو سال سفالی بودن دیگه سر سفرمون ،امسال قراره سفید بشن که از این به بعد هر سال با یه رنگ روبان خوشکل بشن !!! اقتصادی و به صرفه
چقدر زود پنجمین سال تحویل زیر یه سقفمون رسید و هفتمین سال تحویل عقد شدمون و هشتمین سال تحویل با هم بودنمون!
کلن روزای قبل از عید خیلی قشنگن ، هر روز انگار تعطیله ، یاد فرجه امتحانات مدرسه میفتم ، هر روز انگار جمعه ست ، نه جمعه هم نه ، هر روز انگار عصر پنجشنبه است که خیالت راحته فرداش تعطیله. ولی هرچی روزای آخر سال به سرعت نور میرن و دیگه برنمیگردن ،کافیه به ثانیه های کشدار بعد از تعطیلات فکر کنیم ، اوایل سال رو دوست ندارم ،دلگیره و هوای شهرمون گرمه و گاه شرجی ، خیابونا خلوته و بی هیاهو . همه انگار سرشون تو کار خودشونه و بازارها کساده و بی رونق ...
بارتون بشه یا نه ما الان کولر روشن میکینم گرمه ، با اینکه امروز یه بارون خوب بارید
13اسفند:
این مدت همسری نبود ، امشب پرواز داره میاد
خیلی وقته همدیگه رو ندیدیم ولی نمیدونم چرا مثل قبلا بیتاب و بی قرار نیستم! شاید بزرگ شدم ولی دلم برا اون زمانها که همسر نبود و من تب میکردم تنگ شده(آتیه سلام)
برای رفتن دوستم و شوهرش به دبی ، خیلی خیلی اذیت شدم این مدت، بلیت اوکی کردم براشون ولی ویزاشون نیومد بقدری اعصاب منو لجنمال کردن که حد نداره ، ولی بعدش زنگ زد کلی دلجویی کرد ازم
ادامه مطالب صبح چهارشنبه 14 اسفند:
همسری اومد با سوغاتی که کلی خوشکل بودن
از این بشقاب و کاسه و لیوان تک نفره ها که معمولن برا بچه هاست!!!!!
دوباره چقدر دلار و درهم و طلا بالا رفته ، چقدر بد
راستی سبدکالای عزیز به ما هم تعلق میگیره
کی واقعا گرفته؟