جشن عقد خوش گذشت و واقعا حتی یک لحظه آقای داماد از سالن خارج نشد و لباس بنده ره هیچ کس ندید ، البته بهتر برای عروسیش ایشالا میپوشمش
کلی از خودمون قر در کردیم ، خانواده پدری رو زیارت کردیم و جای جایی حرصها خوردیم
ولی گذشت تاباشه ایشالا عروسی باشه
یه اتومو همسر از سفر یک هفتش برامون به سوغات اورد که حیرت زده شدیم برای این مراسم که ازش استفاده کردی ما رو از رفتن به ارایشگاه بی نیاز کرد و در حد فوق حرفه ای و بسیار مقبول افتاد (گرچه روز اول غرها زدیم که این چیه و قبلن هم برامون از مشهد یه دونه اوردی ، که گفت این فرق میکنه قبلی رو بنداز دور و ما قبول نکرده بودیم حالا فهمیدیم همسر راست میییییگه هااااا)
خلاصه موهامون در حد صافی بندس لیگا و همچنین بازیگران موصاف ترکی در شبکه جم شدن و پزها دادیم .....
راستی سوغات دیگشون مجموع اشعار شمس لنگرودی بود که از اون هم داریم حز ها میبریم
تبلتم 8 اینچه . سامسونگه
با کیبوردش و اینا یک و هفتصد وخورده ای
اصلن سورپرایزی شد داستانش. همسری رفت بیرون و اومد دیدم دستشه.
کلن نذاشت از نظرات دوستان بهره ببرم
دوستش دارم چون سفیده :)
خودشم برام طلقشو زد
به اسم منهولی همش دست خودشه
همسری رفته تهران دیروز و امروز برمیگرده