روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

294 فیلم نوشت

کلا خونه بودیم . مبعث و بود و تعطیل :) فقط دیشب تنهایی رفتم پیش خواهری و تا 12 اونجا بودم ، که همسری اومد دنبالم . خوب بود یه مشت باهم درد و دل و غیبت کردیم

از برادر شوهری که برا فرجه هاش از شیراز اومده بود یه مشت فیلم گرفتیم و از بینشون ،

اینم فیلمارو من و همسری دیدیم 

اولی که انتخاب همسری بود از رو عکسش که من اصلا دوست نداشتم به نظر من طولانی و بی مزه و بی سروته: 

 

این خوب بود ، با اینکه موضوعش تکراری بود ولی مفرح بود : 

 

اینو خودم تنها دیدم و زیاد خوشم نیومد بازم موضوعش برام تکراری بود . میدونین چیه اصلا اشتون کاچر رو جدی نمیگیرم تو نقشهاش   

 

اینم با همسری دیدیم که بازم و بازم یه موضوع نخ نما بود : 

 

ولی اینو که عاشقش شدم اگه ندیدین حتما ببینیدش خییییییلی قشنگه . یه داستان جالب ، لوکیشنای عالی، بازیهای خوب و .... و ........: 

293 روزانه

چرا عطر برنج رو نیست؟ کسی خبر داره؟

دیروز داداش اومد خونمون وماسه ناهار . باقالی پلو با ماهی خوردیم. خوش گذشت . البته مامان از یه طزف و خواهری هم از یه طرف  هی زنگ میزدن که واسه ناهار بیاین پیش ما و ما هم که نشد بریم

دیشب با همسایه ها روفتیم خونه اون که بهمن پارسال خونه خرید و از پیش ما رفت . خونه نوشون نقشه مزخرفی داشت و من هی فکر میکردم چی باعث شده اینجا رو بخرن؟؟؟

کادو هم براش یه ظرف خوشکل بردم.




292 روزانه

خوبه که فردا تعطیله ، تا اینجا هم که اومدن جمعه ی زن عمو اینا به خونه ی ما، معلوم نیست اونم به خاطر دخترعموی پا ماهم که یه پسر داره و به شدت خوشحاله که داره دختردار میشه. و ظاهرن دیگه باید بستری بشه.

دیروز رفتم آرایشگاه زندایی وبه شدت ابرهامو خوب برداشت . خوشم اومد. به خاطر مسیر دورش تنبلیم میشه همیشه برم پیشش.


برا مهمونی رفتم دو دست بشقاب میوه خوری خوشکل خریدم که تا عصر عکسشون رو میزارم.

 آدم یه چیز کوچولو میره چقدر ذوق داره. شایدم من اینجورم

291 اَه

به خاطر یه مشکل کاری که دیروز بمون خبر دادن تا صبح نخوابیدیم یعنی خوابیدیم ولی خواب نبودیم خلاصه که خیلی استرس داشتیم

حالم بده از زندگی