توگیر و دار قهر و آشتیه من و همسری سر جریانای بیخودکی ، به شدت دچار گلودرد شدم که سرماخوردگی هم پشت بندش بود ، سیزدهم که بارونی بود با وجود برنامه ریزی و درست کردن غذا نشد بریم بیرن و همین موندن خونه کار دستمون داد واسه بحث و جدل !!!!!!
فرداش هم به شدت میض بودم ، دیروز خواهری بهم آمپول بهتر شدم و رفتیم بیرون ، با دایی و خاله و بعد هم خاله ز بمون ملحق شدن ، کلی گل یا پوچ بازی کردیم گروه خانوما 7نر ، آقایون 9 نفر بودن ....خوش گذشت
از امروز هم دوباره کار و کار و کار تا بینهایت .....
مامان دیروز زنگ زد گفت داریم با خاله اینا میریم لب آب برای آب تنی ، من که باید سرکار میرفتم ولی با همسری بعد از دفتر حدود 9 بود که بهشون ملحق شدیم. تا 10ونیم اونجا بودیم . باخاله ها کلی خندیدیم خوش گذشت
یکی از خاله برگشته میگه چرا هر وقت عروسای فامیل نیستن همه با هم خوبیم و میخندیم ولی با حضور اونا همه تو قیافه میرن
زندگی خواهری و همسرش بازم تو سراشیبی اتاده وکلی ناراحتم. یه غم بزرگ براش همیشه گوشه دم هست . اخه خیلی خواهری آررومه و برعکسه منه . خیلی متینه و موقر. خیلی صبوره و مهربون. از قدیم گفتن سیب سرخ نصیب دست چلاقه!!
دیشب تا ساعت یک داشت بام دردودل میکرد.
ادامه مطلب ...