روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

301 ماه رمضون


ماه رمضون 91 هم شروع شد. همسری از صبح رفته اهواز و فکر نمیکگنم تا قبل از اذان ظهر بیاد و من ناراحتم که یه روزش خراب میشه

بمیرم تازه روزه هم هست .

من الان خیییییلی ضعف دارم و همش فکر میکنم میخوام برم خونه و ناهار بخورم 



300

مامان بزرگ خدا رو شکر دیروز از بیمارستان مرخص شد. خیلی خوشحال شدم

داره کم کم ماه رمضون میاد ولی من! که هیچ کدوم از روزه های قضایی سال های قبل رو به جا نیاوردم. میدونین که خوزستان چه تابستونایی داره تازه من از8 تا 1 و از 6 تا 9 شب سرکار هستم . آخه بخدا نمیتونم روزه باشم . ولی ایشالا تو ماته رمضون مییگریم .

یه کاری در مورد دفتر بود که باید میرفتیم اهواز. حالا انقدر عقب افتاد تا قراره شنبه بریم که اگه همسری بخواد بره ، تمیتونه روزه باشه که خیلی ناراحت شدم


یاد پارسال افتادم که تو ماه رمضون رفتیم مسافرت. هی چه زود یه سال شد. اصلا چقدر زود سالا داره میاد و میره 


رقم پستام به 300 رسیده هاااااااا، حواستون هست؟


299

خبر که هست ولی...

مامان بزرگ از جمعه کسالت داره شدید و خیلی نگرانشم . ایشالا خوب بشه التماس دعا


برادری هم مغازه کیف فروشیشو باز کرده و من خیلی خوشحالم ،ایشالا که براش خوب باشه