روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

453 یلدا

یلدای ۹۲ مبارک 

ادامه مطلب ...

452

روضه ی طاقت فرسای مامان تموم شد ، برنامم شده بود بیدار شدن ، اومدن دفتر ، رفتن یکساعت پیاده روی ، کار ، ونه ، سرپا و آماده کردن ناهار و ساعت 3 کارت زدن خونه ی مامان ، و ......

کلن این سه روز برنامه خو.ابم کامل بهم ریخته بود ، آخه روضه ی مامان شلوغه و کارها زیاد ، خیلی ها کمک میکردن ولی خوب آخر سر باز کلی کار واسه مامان و خواهری و من میموند.

یه شب هم رفتیم خونه مامان بزرگ که روضه ی مردونه دارن و تو اتاق فقط حرف زدیمو خندیدیم :)

دارم میرم با دوستم بازار شاید پارچه پالتویی پیدا کردن، میخوام یه همچنین طرح و مدلی باشه :

احتمالا بازم اول هفته ، اهواز کلاس دارم


451

پنجشنبه نوشت :

دلم برا روزای شلوغ پلوغ ویلاگستان تنگیده

خودمم که زیاد نمینویسم

دیروز فرندز ندیدم دلم براشون تنگ شده 

روضه ی سه روزه ی مامان از شنبه شروع میشه ، دیگه عصرا دفتر بی دفتر !

راستی از یکشنبه با "م " میریم پیاده روی اینو گفتم یا نه؟

شنبه نوشت :

پنجشنبه بعدازظهر با همسری تو هوای دلگیر و تاریک و ابری رفتیم سرمزار مادرشوهری ، دلم گرت ، به قدری همسری اشک ریخت که دلم کباب شد، خدا هیچکس رو بی مادر نکنه

دیشب تا یک شب ، فصل دوم فرندز رو تموم کردیم. خونه موندیم ، از خواهری شنیدم مامان دچار تپش قلب شده ، بری ساعت 10 امروز نوبت دکتر قلب گرتم براش که با همسری ببریمش ، ( بابا که تو فکرش نیست ! ، خودش هم تو کر خودش نیست)

خبری نیست جز پاییز خوزستان ، یه روز سرد و یه روز مه و یه روز بهاری !


450 رزمرگی های ما

خواهری به خاطر جریان جداییش ( که البته هنوز هیچیش معلوم نیست) تصمیم گرفت بجای انیکه این همه قسط های خونه ای رو بده که به نام همسرشه و هیچیش بهش نمیرسه واسه خودش خرج کنه، یعنی این بشر حدود ده ساله که شاغله ولی هیچیه هیچی واسه خودش نخریده ، یعنی میگم هیچی باورتون نمیشه ، دوره ش کردیم که واسه خودت یه لبتاپ بگیر ، پنجشنبه ای همسری رفت یه دونه لبتاپ ایسر خوشکل واسش خرید ، حالا هم دارم رو مخش کار میکنم گوشی بگیره ، گوشیش از این نوکیا 11دوصفراست  ، خلاصه کارت بانکی که حقوقشو توش میریزن رو ازش گرفتم نمیذارم جایی بجز واسه خودش خرج کنه

آخه سر جریان جدایی همسرش حتی به نیم دنگ خونه هم راضی نمیشه که به نام این کنه!!!!!!!

امشب داریم میریم چشم روشنی نوه ی عموی همسری ، ماشالا همینطوری مراسم دارن ، 4 تا دخترن همینطور پشت سرهم عقد و ازدواج و بچه ، تازه تداخلی هم داشتن ، یعنی مصادف با عروسی یکی ، زایمان اون یکی باشه  یعنی بیچاره  ما ، این مدت سرویس شدیم بس که کادو بدیم ، خانواده ی همسری هم کلن تپل کادو میدن !

دلم یه گوشواره ی ظریف واسه سوراخ جدیده گوشم میخوام مثلن اینا :

 

اولی یا دومی ؟ فکر میکنم اولی گوش رواذیت میکنه زمان خواب ، کسی تجربه داره؟