روزنگار تقویم زندگی ما

۹۵ ماهی جون

دیشب تو هال خوابیده بودیم ،صبح یه غلت زدم دیدم همسری کنار جاکفشی نشسته و یه چیزی تو دستش و ناراحته

پرسیدم چیه؟هی چیزی از اون دور تو دستاش نشونم میداد و نمیگفت چیه

خلاصه پاشدم دیدم ماهی خوشکلمون ظاهرا پریده بیرون و همسری یه مشت دنبالش گشته تا بالاخره یه گوشه پیداش کرده ،انگار حداقل نیم ساعت بیرون از آب بوده و خشک شده ،آخه ما خواب بودیم و بی خبر.

همسری به شکمش فشار اورد، دید از دهنش آب میاد با نامیدی انداختش تو آب ،دید بیچاره داره حرکت میکنه

این ماهی رو عید سال ۸۸ خریدیم آخه ۳ فروردین عروسیمون بود و میخواستیم اولین سفره هفت سینمون رو تو خونه خودمون داشته باشیم

هرکی میومد خونمون میگفت وای این هنوز همونه؟چشمش زدن

خیلی ناراحتشم ،دل تو دلم نیست ،همش میرم نگاهش میکنم ببینم بهتر شده

آخه من و همسری و ماهی ،هرسه تامون باهم به این خونه پاگذاشتیم

این عکس مال مرداد ماهه ،دلم نمیاد الان ازش عکس بگیرم آخه خیلی بی حاله

تو فیلمای مورد علاقم داشتم گشت میزدم چشم افتاد به این فیلم که من عاشقشم:black book

اگه تا حالا ندیدینش حتما امتحانش کنین از دیدنش لذت خواهید برد

*دو روز دیگه از 24 سالگیم مونده

sara شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:44 ب.ظ

13 نظر

۹۴ داستان کرفس تو خونه من و شوشو

تو این روزا خیر خاصی نبوده

دیروز که به تمیز کاری خونه و بالای کمد دیواری گذشت حالا فقط بوفه قبلیه مونده که سمساریه گفته که میام فردا ببینمش خداکنه فردا صبح هم ببرتش .شوشو میگه انقدر این بوفه سنگینه که اگه سمساری ناز کرد میگم مجانی ببرش واسه خودت، فقط از این سه طبقه کشوندنش ما رو رها کن.

واسه ناهارهم یه غذای جدید پزوندم :خورش کرفس ای بد نبود

آخه دو سه کیلو کرفس خریدیدم نمیدونستیم چی کارشون کنیم خلاصه ما هم:

۱.آب هویج و کرفس گرفتیم