روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۸۲

سلام خوبین؟ 

امروز و دیروز این دورو ورا سوت و کور بود 

یکشنبه همسری میره،باید پاشم برم لباسای مورد نیازشو که کثیفه بندازم تو ماشینو کم کم چمدونشو حاضر کنم 

باید محکم باشم و این تنهایی ها رو برای دیدارهای عاشقانه و پر احساس بعدش بپذیرم 

تو این مدت خیلی از زوج ها به من و شوشو گفتن که خوش به حالتون این تنهایی ها برای زن و شوهرا خوبه و میتونن کمی به خودشون از لحاظ روحی برسن و بیرون برن مهمونی دوستانه بدن و   و ......خلاصه من و شوشو هم قبول داریم اینا رو.  

 

از دیروز همش حرف یه چیز تو خونمون بوده ، به قول همسری : جک و جونور خونگی 

تصمیم داریم یا طوطی(عروس هلندی) بگیریم یا اکواریوم البته همسری مدتهاست میگه و من مخالفم 

تازه  اون موقع ها همستر هم تقاضا کرده بود   

 

 من که میگم یه اکواریوم کوچولو فقط هم توش از این ماهی لب ماتیکی ها که من عاشقشونم بذاریم  

حالا تا برگشتن همسری فرصت داریم فکر کنیم  

طوطی نه،چون هم صدا داره و هم زیاد تمیز نیست و زحمت داره مرتب تمیز کردنش

حالا شما چی میگید؟ 

   

امروز قهوه تلخ 5 رو با همسری دیدیم البته من تو قسمت سوم خواب رفتم 

امشب هم که به خاطر مختارنامه نمیریم بیرون آخه همسری دنبالش میکنه ولی نمیدونم چرا من چندان جذبش نشدم

۸۱ کربلا

۱۷ مهر ماه که همسری سفر بودن ،ثبت نام برا کربلا شروع شده بود همسری اسم خودش ،من و مامان و بابا رو نوشت 

امروز رفتیم رو سایتش دیدیم تو قرعه کشی اسممون دراومده و جز اولویت ۳ هستیم ،نوشته بود که دی ماه احتمالا میشه 

خلاصه اگه قسمت بشه میریم دنبال گذرنامه واینا ....

خوشحالم 

 

بچه ها کدومتون جدیدا رفته،همسری چند سال پیش رفته ولی ظاهرا الان خیلی تغییر کرده 

چه جوریاست؟میشه برام بگین؟  

 

 

*ته پست پایینی رو هم الان نوشتم 

 

۸۰ میلاد رضا (ع)

عید بر  عاشقانش مبارک 

 

میلاد امام غریب تهنیت باد 

 

دلم بدجور هواتو کرده ،دوست داشتم مثل سه سفری که مهر ۸۷ و دی ۸۷ و مرداد ۸۸ با همسری رفتیم و جزیی از عمرمون محسوب نمشد الان اونجا بودم  

دلم هوای غروباتو کرده  

امسال هنوزقسمت نشده با هم بریم مشهد 

 دعا کنید برام بطلبتم 

راستی ۳ سال پیش در چنین روزی من و شوشو به عقد هم در اومدیم البته سال ۸۶ تولد امام رضا (ع) ،یکم آذر ماه بودو ساعت۳ قرار بود عاقد بیاد،همه مهمونا که حتی دیرتر گفته بودیم بیان اومدن ولی خبری از عاقد نشد ،مهمونا جمع شده بودن دور سفره ،که بارون شدیدی شروع به باریدن کرد و یهو برق قطع شد  

منو میگی ،نزدیک بود بزنم زیر گریه آخه خیلی برا این جشم زحمت کشید شده بو از ساعت ۸ صبح من آرایشگاه رفته بودم بعد آتلیه خلاصه بدون ناهار و کلی خستگی نشسته بودم توحجله،خلاصه تو فکر موتور برق بون که خداروشکر برق اومدو عاقد اومد و خانم ها و آقایون همه دور ما جمع شده بودن ،جمعیت زیاد بود کلی فیلمبردار و عکاس روبرومو ایستاده بود و با بارونی که زده بود هوا شرجی شده بود منم به خاطر احترام علاوه بر شنل چادر هم سرکرده بودم خلاصه لحظه های قشنگی بود ،عاقد همش به مهمونا میگفت سکوتو رعایت کنن ،عاقد و پدر همسری عقدمون رو خوندن ،عاقد وکیل من بود و پدر همسری وکیل پسرش. منو همسری تو این بین داشتیم سوره نور رو از رو قرآنی که همسری همون موقع بم هدیه داده بود میخوندیم آیاتش درمورد بارون بود 

 هیچ وقت اون دقایق یادم نمیره.......................

۷۹ لوگو و عکس

ازدیشب آقای همسر مریض تشریف دارن و دچار گلو درد شدن

نمیدونم چرا از مریض شدن اطرافیانم انقدر ناراحت میشم که حاضرم من جاشون مریض بودم و اونا سرحال بودن و آقای همسر هم که جای خود داره و با گلو دردش من همه وجودم درد میگیره بخدا 

 

امروز شوشو خونه موند که استراحت کنه و من رفتم دفتر و با ۲کیلو لیمو برگشتم ناهار هم واسش سوپ درست کردم 

الهی وقتی مریضه اینقده مظلوم میشه که نگو  


 

راستی بانو جون برا وبلاگم این لوگو رو ساخته : 

تا دیدمش عاشقش شدم خیلی خوشکله 

بازم ممنونم بانو خانومی

 


خریدایی که تو هفته قبل در نبود همسری انجام شد:  ۱  ۲  

ناهار به سبک دهه ۴۰: ۱ 

شام پنج شنبه که با همسایه ها رفتیم پارک خانواده :۱