روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

476 گواهینامه

در یک عمل غیرمنتظره برا خودم رفتم کلاس رانندگی ثبت نام کردم و جلسات تئوریش و امتحان داخلیش رو رد کردم حالا احتمالا از یکشنبه ی آینده کلاسای شهریم شروع میشه

خدا کنه حداقل بی دغدغه بگذرونمش

استرس دارم واسه شهریش

دیگه باید امسال به اهداف تعیین کردم برسم ، شوخی نیست که

راستی باید برم یه کفش خوب  وراحت برای کلاسام بگیرم ، حوصله ندارم آخه هیچی به نظم خوشکل و خریدنی نمیرسه ، چرا واقعا اینجوری شدم من؟


25 فروردین هم تولد همسری بود با یه کمربند چرم(40)و یه ادکلن خوشکل و خوشبو (60)گذشت ، البته خونه مامان اینا بودیم و مامانم براش یه کیک خوشمزه درست کرد ، ولی خانواده همسری کلن تولد و سالگرد ازدواج و اینا براشون ابداً تعریف نشده !!!!!!!!! اوایل فکر میکردم کلن نمیدونن  چی هستن اینا  حالم به هم میخوره از این رفتاراشون ، سه تا خواهر شوهر همه از من بزرگتر .....

بیخیال به درک ، دنیا به تلافی!

همین دیگه

با خوذم عهد کرده بود امسال بریم کیش یعنی منظورم شروع سال بود که هنوز مقدور نشده ،

راستی با حساب یارانه های گل و باقیمانده عیدیهای نقدی دو تا ربع سکه خریدم ، دستم درد نکنه ،شد 495!

باشد که بیشتر پول جمع کنم و سکه بخرم

 اینو میخواستم بگم ، ما یارانه ثبت نام کردیم ، چرا که نه ؟ شده میگیرمش میدم به فقیر ولی میگیرمش !




473

توگیر و دار قهر و آشتیه من و همسری سر جریانای بیخودکی ، به شدت دچار گلودرد شدم که سرماخوردگی هم پشت بندش بود ، سیزدهم که بارونی بود با وجود برنامه ریزی و درست کردن غذا نشد بریم بیرن و همین موندن خونه کار دستمون داد واسه بحث و جدل !!!!!!

فرداش هم به شدت میض بودم ، دیروز خواهری بهم آمپول بهتر شدم و رفتیم بیرون ، با دایی و خاله و بعد هم خاله ز بمون ملحق شدن ، کلی گل یا پوچ بازی کردیم گروه خانوما 7نر ، آقایون 9 نفر بودن ....خوش گذشت

از امروز هم دوباره کار و کار و کار تا بینهایت .....

431


هنوزم گرمه گرمه ولی احساس میکنم تیرماه گرمتر بود

 این روزا نبودم نمیشد که بیام ،نمیتونستم

کارای دفتر زیاده تو این فصل ،یکی از سیستمهامون از دوشنبه قط شده معلوم نیست کی وصل بشه،تازه مامان همسری بعد از یه روز که مرخص شد دوباره اوضاعش بهم ریخت و بستری شد

این روزا برای گواهی عدم سوپیشینه رفتم دادگستری و فبلی که برای 6ماه قبل بود رو تمدیدکرد دوستن برام. روزای اخر ماه رمصون هم رفتم واسه عدم اعتیاد که فقط دو قطره بود و مسیولش بزور قبول کرد ازم ، :) تازه کلی هم تو خیابون جلوی ملت رانی خوردم ، و منی که ادعای همیشه مثانه ام پره رو داشتم جلوی همسر ضایع شدم رفت...

تو این هاگیر و واگیر ماشین روغن ریزی داره و نمیدونیم اینو کجای دلمون بذاریم!

هنسری انقدر  پیچیده تو کارها که من با عز و التماس زنگ زدم ریس بانک که از حسابمون یکی واریزی هامون رو انجام بده اخه هیچکی نبود بره بانک منم که گیر دفتر بودم و باید پیش کارمندا میموندم .بنده خدا اونم همکاری کرد واریز کرد

همین دیگه دعا کنید مامان همسری خوب بشه و زندگیمون به روال عادی برگرده

426 روزمرگیهای من

حوله ی صورتی رنگم تنمه و گوشه سالن خونمون که میشه اول راهرو تو قسمت موکتی نشستم و تکیه دادم به بغل مبل و به خاطر سرمای کولر قسمتی از پتوی گلبافت دونفرمون رو روی پام انداختم و منتظرم دون تن ابی از "من و تو" شروع بشه و ببینمش. تو سرم برنامه ریزی میکنم که کی دست بکار بشم برنج رو درست کنم ،آخه خواهری قرمه سبزی درست کرده و گفته که تو برنج درست کن که افطار ببریم خونه مامان اینا ودورهم باشیم. خداروشکر نه تنهادودکش که مادرانه رو هم به خاطر ایام شهادت پخش نمیکنه!آخه مگه چه قسمت شاد و مفرحی تو این سریال هست؟ آقا مرد و مردونه بیاید 30 قسمت بسازید....

تو فکرم داره میچرخه یه کیک از اون کیکایی که جمعه واسه تولد برادر شوهری پختم و قراره عکسشو اینجا بذارم ،بپزمو ببرم امشب خونه مامان. 

تو فکرم از فکر مرگ خانم همسایه بیرون نمیام ،آخه خدا حکمتتوشکر

تو فکرم مسایل دفتر و کارای فردام وول میخوره

تو فکرم درد آفت دهنم ولم نمیکنه

تو فکر جوشای لپ سمت راستیم  هستم که روز به روز زیادتر میشن دارن رنجم  میدن

اما همه اینا به کنار تو فکرم به دیشب و شب قدر و خوابیدنم فکر میکنم.........

*همسری یه روزه رفت تهران و برگشت  . مردمو زنده شدم تا پروازش نشست