روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

یازدهمین(سپندار مذگان)

ما که نفهمیدیم ۲۹ بهمن سپندارمذگان هستش یا ۵ اسفند 

ولی به هر حال برای اینکه از قافله عقب نمونیم   

شوشوجونم 

سپندارمذگان مبارک    

 

  

 

 

 

 

دهمین(ولنتاین ۲)(عکس)

 

 

روز شنبه ۲۴ بهمن ماه جشن ولنتاین ۲ نفره من و همسری 

صبح روز شنبه شوشو رفت بیرون منم سریع مایه کیکو درست کردم دادم به همسایه کناری که تو قالب بریزه و بزاره تو فر 

ظهر که همسری خونه بود خانم همسایه اومد دم در گفت که داریم واسه ناهار بیرون میریم کلید خونه رو بت بدم به کیکت سر بزنی  

منو میگی: 

منم که مجبور بودم هر ۱ ربع ۱ بارسر میزدم بهش شوشو هم شاکی شده بود که واسه چی سرک میکشی خونه همسایه البته ناگفته نماند یه بوهایی برده بود 

خلاصه عصر شوشو رو گفتم پاشو برو بیرون کار دارم 

خانم همسایه که برگشته بود اومد کمکم که میزو چیدیم ،کیکو تزیین کردیم و شام و سالاد و ....درست کردیم  

شب که همسری اومدمن میخواستم سریع بغلش کردم اونم  خودشو خیلی خوشحال نشون داد   

 

 

 

 

اینم عکس میز شام هول هولی اونشب :     

  

راستی این پاپیون گنده ها ماله ماشین عروسمون بوده که من و مامانم درست کردیم

نهمین (ولنتاین)

 

 

 همسرم ولنتاینت مبارک 

 

 

هشتمین

شلام 

 الان ۱۰:۲۰ صبح روز پنج شنبه ۲۲ بهمنه که انقلاب ما انفجار نور بوده! 

دیروز با شوشو رفتیم بازار البته منو گذاشتو رفت پمپ بنزین منم(!)خریدم واسه ولنتاینخو چون اینجا رو میخونه نمی شه بگم خو 

حسابی مغازه های کیف و کفش وگشتم ولی اونی که میخواستم پیدا نکردم آخه دمه عیدم که هست قیمتا نجومیه 

خلاصه بعدش اومد با شوشوجون رفتیمو این گرفت واسم رنگش سلیقه شوشوه:  

 

چه خوشکله مگه نه ؟ 

ایناروهم گرفتیم:  

 

بعداز قنادی هم یه دونه شیرینی خامه ای لیوانی گرفتیم(به خاطر عدم تمایل به اضافه وزن) با ۲ تا قاشق واسه ۲تایی مون! 

برگشتیم اومدیم  

شوشو شام درست کرد (یه غذای سرخ کردنی که خودش عاشقشه) 

منم نشستم از GEM , FARSI1 هم روزگار شاهزاده و خواهر دوست داشتنی من رو دیدم چون هر دو با هم پخش میشد چند ثانیه اینو میدیدم چند ثانیه اونو 

طرفای ساعت 10 بود که  داشتیم شام میخوردیم که همسایه کناری اومد گفت میخواییم بیام مهمون بازی شوشوهم سریع رفت یه مشت میوه و پفک و چیپس اینا خردی خلاصه اومدن تا 2 شب هم بودن  

بعدش هم لالا   

حالا هم برم صبحون بخوریم با شوشو که خیلی شاکیه