برای دفتر نیاز به مدیر فنی داریم ، خانم "مدیر فنی به اصطلاح !" امروز رفته تهران آزمون بده وبعد از کلی بدو بدو که براش کردم و سفارشات متعدد و ......امتحان رو رد شدن!!!!!!!!!!
حالم گرفته شد
رفته بقیه مدارکو تحویل بده که یه بار دیگه آزمون بده ، کلن به همه مدارکش گیردادن و گفتن تو نمیتونی مدیر فنی بشی و الان ما بریم کشکمون رو بسابیم
حالم گرفته شد
داشتم با خانم مذکور تلفنی صحبت میکردم و همسری یه چیزی میگفت ، صدامو به مقدار کمی بالا بردم گفتم: تو میگی اونجا چی بگه؟
که کلن همسری رفت تو لک ، مگه درمیومد؟
ناهار آماده کردم ، داشتیم میخوردیم وسط غذا اظهار ناراحتی کرد که آره تو منو ضایع کردی . در حالی که از لحظه ی ورودم به خونه یه دستم تو برنج بود و یه دستم تو خورش و یه دست با گوشی خونه تهران و مسیولین مربوطه که عمرن جواب میدادن رو میگرفتن و با دست دیگه دوتا گوشی موبایل که با خانم مذکور حرف میزدم و هی شارژشون تموم میشد و همسری در حال رسیدگی به اکواریومشون بودن ، آخرش اون دو قورت و نیمش باقی بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من همون لحظه هم که سر غذا گفت ، هنوز در حال تماس بودم و قاشق بدست داشتم زنگ میزدم!
امروز داشت سیندخت میگفت من زیادی خودمو قوی نشون دادم، حالا بحثه منه ، با این همه کار و فشار آخرش من بد شدم!!!!!!!
غذامو نصفه نگه داشتم و با اشکایی که سر میخوردن پاشدم
دلم کلی گرفت برای خودم ......
الهی فدا دلت بشمممممممم
میفهمم چی میگی
گاهی واقعا اطرافیان زحمات آدمو نمیبینن یا شاید هم منظوری ندارن
اون بنده خدا هم خسته بود
بی خیال گلییییییی
مژی تو چقدر خوبی آخه دختر؟
متاسفانه گاهی اطرافیان درک نمی کنن چه فشاری رو آدم تحمل می کنه
دقیقن
فقط خودت میفهمی
ای جانم دوستم... ما هم چند روزی بود که هر دومون تو پاییییین ترین سطح انرژی بودیم و همش بحثای بیخود داشتیم!
ما هم همینیم
دیگه حالم از بحث بهم میخوره
مردا همینن فک میکنن تخم کردن. همه بدبختیا رو زن میکشه اخرشم دو قورت و نیم اقا باقی میمونه
اره به خدا