روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

318 روزانه

خواهری خونه مامانه و تنها و من از سه شنبه شب تا چهارشنبه شب خونه مامان بودم با اینکه تمام سینک پر از ظرفایی بود که دوشنبه شب (20شهریور)مهمون داشتم ، صبحش که سر کار بودم ولی حدود 2ظهر بود که رسیدم خونه ، شروع کردم به آشپزی، از حق نگذریم همسری خیلی کمک کرد. شب خوبی بود ولی مهمونام بعضیاشون با هم اصطکاک داشتن ،گرچه به ما که خوش گذشت.

دیروز هم بعد از سه و سال و نیم که از ازدواج ما میگذره ، زنعمو و دخترعموها آومدن پیشمون ، فقط مامان تونست بیاد چون خواهری اوضاعش مرتب نبود .

برام کادو هم آوردن که عکسشون رو میذارم


روزای پر مشغله ای بود ، تو این دو روز تعطیلی دوست داشتم استراحت کنم که میسر نشد


همکارم داره بله میگه و شده دردسر برای lh.هی نمیاد دفتر یا اومدن اناده پسره برا صحبت ،یاآزمایش میده ، یا خرید یا ........... :( 

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا(از هر دری سخنی) شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام سارا جون خوبی عزیزم
واسه خواهرت خیلی ناراحت شدم فقط میتونم بگم هر چی به صلاحشه همون براش پیش بیاد و تو هم به عنوان خواهر پیشش باش

مژی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:35 ق.ظ

خواهری این خط آخری کلمات مشکوک توش به کار رفته:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد