234

اصلا باورم نمیشه تو کل این 21روز بهمن ماه من فقط و فقط یه دونه پست گذاشتم اینجا. 

هر روز از محل کار به وبلاگم سر میزنم ولی با بدبختی آخه سر و چشم ده نفر توشه مخصوصا همکارم که بعضی وقتا دارم وبلاگ دوستامو میخونم یه نظری هم میده و من عصبی میشم و میفهمم نباید هیچ وقت وبلاگمو باز کنم ، آخه این چشمش تو مانیتور من کار میکنه! 

مدتهامن و همسری دنبال یه کارمند جدید بودیم واسه آژانس ، د سه نفر رو هم یه مدت آزمایشی آوردیم ولی اصلا پیگیر نبودن ، تا اینکه یه روز علی پسر خالم اومد پیشمون و همسری گفت فکر کنم واسه کار ما خوب باشه . آحه دانشجوه و خیلی وقت آزاد داره خلاصهباش صحبت کردیم و الان یه مدته پیشمونه. چند شب پیش هم خواهری دعوتمون کرد به صرف ماهی کبابی و شوید پلو که همسرش انصافا ً، ماهی کبابی عالی تحویل داد. منو همسری که منفجرشدیم بس که خوردیم 

امروز هم هم همسری جون ساعت 6و نیم صبح  ،پاشد رفت واسه صبحانه آش و نون گرم گرفت. دست گلت درد نکنه عزیزم