روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۷۸ قلبم پیشمه!

شوشو دیشب نزدیکای صبح بود که رسید خونه 

و من خوشحالم از این دیدار  و رهایی از دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی 

 

 

۷۷

معتاد این آهنگه شدم ارکیده 

اینم من نوشتم :

آخه تنهام  

همسری نیست 

همش آهنگ آروم گوش میدم 

نخندین تو جلد مجله نوشتم اونم تبلیغ مام داو می باشد 

 حوصلم سر رفته  حال غذا پختن ندارم البته گشنه هم نمی مونم  

جمعه یکی از دوستای دوران مدرسه اومده بود پیشم اون مجرده و شاغل  

اینو برام اورده بود حیف که تا همسری بیاد همش پژمرده میشه: 

 

این سریال باران دروغ رو میبینین؟ قیافه غمیگین و سل زده دختره حال آدمو بهم میزنه 

ولی داستانش بد نیست 

کاشکی انقدر دوبله هاشون بد نبود و انقدر کش دار نبودن این سریالای فارسی ۱ 

 راستی دیروز تو اتوبوس نشسته بودم دیدم به شیشه اش پوستری زدن با مضمون:"سلسله همایش های فارسی۱ " خلاصه تو دلم یه مشت خندیدم 

گفتم ظاهرا مردم هیچ مشکلی ندارن فقط مشکل کانال فارسی1 گریبان گیرشونه!

 

دیروز کتاب برزخ اما بهشت رو نوشته "نازی صفوی" تموم کردم 

انقدر این دختر شخصیت اصلیه باخودش حرف زده و حرف زده، که فکرکنم نصف بیشتر پاراگرافاشو میپریدم  

 

اینم دوتا فیلمی که تو این روزا دیدم :killers.dear john

۷۶ بازی

۱.بدترین اتفاق زندگیت؟ فوت عزیزانم  

2.بهترین اتفاق زندگیت؟ معلومه آشنایی با شوشو و ازدواجمون دیگه  

3.بهترین تصمیمی که گرفتی؟   خیلی تصمیم خوب تا حالا گرفتم کدومشو بگم ؟ 

4.بدترین تصمیمی که گرفتم؟   تصمیمات بدم کم بوده شایدم اصلا تصمیم بد نداشتم تا حالا(خودشیفتگی رو حال میکنین؟)

5.بزرگترین پشیمونیم: خدا رو شکر یادم نیست

6.چه کسی تو زندگیت تاثیر گذاشته؟  بخدا بعد ازخانواده خودم از همه بیشتر شوشو (به کل تاثیرش انقدر روم زیاد بود که از بعد از عقدم تا حالا کلی تغییرات داشتم ) 

7.آرزوهات بگو: من و شوشو و خانواده هامون و دوستامون سالم و سرحال و خوشحال باشیم.بچه دارشیم(هر وقت تصمیم گرفتیم رو میگم یعنی ایشالا معطل نشیم) زندگی خواهر با شوهرش خوب بشه،خونه بخریم و ماشین،مکه بریم،...........همگی عاقبت بخیر شیم  

8.به معجزه اعتقاد داری؟ خیلی وقتا آره  

9.چقد خوش شانسی؟ اصلا اعتقاد داری؟ از ۱۰۰٪ فکر کنم ۸۵٪ خوش شانسم.اون ۱۵ ٪ هم بدشانسی نیست ،قسمته دیگه.  

10.خیانت+عشق+دروغ هر سه مکمل هم: همه رو دیدم  

 

11.از کی خیلی بدت میاد: ۱-شما نمیشناسینش(بخدا الان کسی تو ذهنم نیست ولی حتما کسی هست که شما نشناسین و من ازش بدم بیاد) .۲-از ویکتوریا تو فارسی ۱ متنفربودم ۳-کل بازیگرای سریال سفری دیگر و دوبلوراشون  

12.تا حالا دل کسیو شیکوندی؟ بگم نه که دروغ گفتم تازه حتما طرف یه کاری کرده که منم در جوابش دلشو شکوندم مطمئنا بی دلیل این کارو نکردم .باور کنید  

13.چرا این اسمو واسه وبلاگت انتخاب کردی؟  آخه در مورد زندگی من و شوشو هستش 

14.کیو از بچه های وب بیشتر دوست داری؟ همه رو اگه بگم  که ۱۰صفحه میشه .تازه خیلیاشون حتی حاضر نشدن تبادل لینک کنیم ولی همیشه میخونمشون و دوستشون دارم(یه سارای مهربون)

15.تعریفی از زندگی خودت:  همیشه یه مشکلاتی تو پس زمینه ذهنم هست حالا یا وجود دارن یا برا خودم میسازمشون ولی در کل راضیم و هر روز که میگذره حس میکنم خیلی از روزای بل بهتر بوده

16.خوشبختی؟  تو خوده ماهاست .بیرون نباید دنبالش بگردیم.همین لحظه لحظه های کوچیکه 

برا من بستنی خوردن با شوشو هم خوشبختیه.......... 

17.با گفتن این واژه ها چی به ذهنت میرسه؟   

هلو: زیاد دوست ندارم ولی اگه نرم و شیرین باشه میخورم :)

خـــــــــدا:  خیلی مهربونه بخدا

امام حسین: عاشورا و گرما و تشنگی  

اشک: بهترین مرهم دلم وقتی ناراحتم

کوه: بلنده

سریال فرار از زندان: مایکل اسکوفیلد

هوش: عاشق ادمای باهوشم که همه چیو ابراز میکنن و موزمار نیستن

ایمان مبعلی: هم استانی (خوزستانی)

ویلن:بیژن مرتضوی

خواهر شوهر: سکوت

رنگ چشمات: قهوهای تیره

چه رنگی؟ بنفش و صورتی و نارنجی              آخه به هر چیزی یه رنگی میاد

 جواب دادن به تلفن و مسیج:  خوبه

 

سارا : بعضبی وقتا شلوغ و پر انرژی بعضی وقتا دپرس و سرد ولی همیشه خودشه.زود دوست میشه و از هر دری باش حرف میزنه .از سوسک میترسه ولی نه به اندازه مارمولک و موش. شوهرش خیلی دوستش داره و تحویلش میگره. زود عصبی میشه و فریاد میزنه و زود وجدان درد میگره و پشیمون و نادم . یکم خودخواهه. چرا دروغ فکنم مثه همه زنای دیگه کمی هم حسوده .خیلی رکه .........................

18.کلام آخر:مرسی که دعوتم کردی "ساسا جون"    

19.کسایی رو که دعوت میکنم: همه بچه های تو لینکدونیم  

مخصوصا :  

مژی و مهدیه و نگی و هرسه رهاو فریباو مهشیدو رضوانه و آنوو هورمهرو سپیده و زهرا  و جوجو

۷۵ عکس و عکس و عکس

نشستم دوست دارم بنویسم نوشتن نمیاد 

اخه همسری پنج شنبه بازم میره واسه یه هفته و من تنهام  

الان هم تو خونه نشستم و بیکار و علاف

یکشنبه ای با اصرار همسری ،برا شام رفتیم بیرون .آخه من همش یگفتم هنوز نمیتونم و اینا..... 

بعداز اون هم رفتیم یه فروشگاه گنده ای که همش از این چیز میزای پلاستیکی و بلور و اینا دارن، یعنی میخواستیم "تی" واسه آشپزخونه بخریم که یه مشت خنزل پنزل دیگه خردیم و آخر سر به فروشندهه گفتیم :اقا شما "تی" دارین؟  

دیشب هم ویار لوام آرایش کرده بودم روزه تعطیلی، خلاصه همسریو تو تموم شهر چرخوندم ،آخرش منه بدجنس همون جایی که خودم خواستم رفتیم و بازم یه مشت چیز میز گرفتم:   

پریروزا هم این پیراشکیا رو درست کردم :(  

افتضاحه نه؟ 

بچه ها یه مشت از این خرس کوچولوها واسه دستشویی گرفتم تو ادامه مطالبه: 

نخندین هاااااااااااااااا

 

 

ادامه مطلب ...