روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

پست موقت برای آبنوس جان

  

 

 

 

آبنوس گلم مرسی  

خیلی لطف کردی و این همه با حوصله تک تکه سوالات منو جواب دادی

ایشالا رنگشون که کردم خبرت میکنم عزیزم

۲۵(نمایشگاه هوایی)

سلام 

دوستای عزیز چه خبرا ؟ 

تعطیلات عید خوش گذشت؟ 

برا ما که همش تو خونه گذشت چون مامان و بقیه فامیل نبودن 

تنها حسنش این بود که از اداره لعنتی جیم شدم 

همین  

چند تا عکس ماله ۴ فروردین ۸۹ هست که با شوشو و بابا رفتیم نمایشگاه هوایی پایگاه چهارم شکاری: 

 

تو این عکس برادران گرامی ارتشی هم حضور بهم رسانیده اند 

 

 

 

تموم شد  

تا بعد

۲۴(عکس اسفندی)

سلام 

این یکی از عکسای ۱۴ اسفنده که ما با مامان و بابا و داداش رفتیم بیرون واسه ناهار یادم نیست اسمش چی بود  

 

  

 

اینم یه ناهاری که روز أخر سال کاری یعنی پنج شنبه ۲۸/۱۲/۸۸ اومدم خونه دیدم همسری آماده کرده یعنی خودش درست کرده 

  

تا بقیه عکسارو بیارم بای

بیست وسوم(سالگرد ازدواج)

                                          

امروز سوم فروردین ماه ۱۳۸۹ اولین ساگرد ازدواج من و همسرجونم هست 

 

همسرم  

        عزیزم 

                مهربونم ،سالگرد ازدواجمون مبارک

                                     

             

        

 پارسال سر ساعت ۸  با آژانس رفتم آرایشگاه چون دلم نیومد ۷ صبح همسری بیدار کنم  

همه مهمونا خواب بودن وقتی رسیدم یه نفراز کارکنان آرایشگاه اونجا بود گفت حالا خیلی زود نیست که اومدی؟من گفتم خودتون بم ساعت دادین  

خلاصه بعد از اینکه تمیزکاری کرد و اینا   اومد موهای فوق العاده بلند منو سشوار کشید 

اسمش یادمه نرگس بود  دیروزشم واسه صورتم پیشه خودش بودم 

یادته گلم، پارسال این موقع های صبح بود لباسمو برام اوردی آرایشگاه  

سر ساعت ۱۲ با فیلمبردار  دم در بودی و من هنوز لباسمو نپوشیده بودم ناخون هم نذاشته بودم 

و تو چقدر معطل شدی 

بعد اومدم بیرون و پیشونیمو بوسیدی و گفتی که خیلی خوشکل شدم 

چشات برق میزد 

منم وقتی دیدمت خیلی تعجب کردم چون تا چند روز قبلش همش کل کل داشتیم که تو ریشت رو چه طوری بذاری من میگفتم پرفسوری تو میگفتی کامل و گذاشته بودی هم بلند شه  

و زمانی که دیدمت همون طوری بود که من میخواستم و چقدر هم بهت میومد و خوشکل شده بودی گلم 

 

بعد رفتیم فضای سبز و همش گل من دست تو  بود و تو اون دستت هم دست من بود چون لباسم خیلی پف و سنگین بود و نمیتونستم ابدا با اون کفشا راه برم 

چون پاشنشون بلند بود و من عادت به کفش پاشنه دار نداشتم اون ناخونای مصنوعی هم که دیگه داشتن منو میکشتن 

ولی از ظاهرم راضی بودم  

بعد هم رفتیم آتلیه عکسای خوشکلمونو گرفتیم  

بعدش رفتیم خونه من یه لباس راحتی پوشیدم چند دقیقه استراحت کردم   

ناهار هم که تو زحمت کشیده بودی کیک و آبمیوه خریده بودی و تو یخچال گذاشته بودی 

که از استرس زیاد من نتونستم زیاد بخورم 

دوستات هم که منتظر ما بودن تو پذیرایی با تو نشسته بودنو منتظر فیلمبردار که بیاد و قسمت خونه رو بگیره و بعدش بریم تالار 

 

همش ازخستگی دوست داشتم بریم خونه و بگیرم تخت بخوابم 

بعداز تالار و رقص و عکس و خونه بابات و گوسفند کشون و ..... رفتیم خونه مامانم اینا که تا ساعت ۳-۵/۲ اونجا بودیم و فک و فامیل هنوز انرژیشون تخلیه نشده بود  

 

خلاصه دوستت که ماشین ماله اون بود ما رو اونطرف پل یه دوری داد و رسیوندمون خونه و پاپیون ها رواز ماشین کندیمو و بنرمون رو هم از صندوق عقب دراوردیمو دیدیم خواهری و شوهرش اومدن دنبال بالاتنه لباس من، که به مزون برسونن آخه فرداش قرار بود که یه نفربپوشتش 

خلاصه من وتو تور و تاجو  از موهام در اوردیم که سرم یکمی سبک شد 

ولی موهامو به همون حالت ول کردم واسه فردا صبحش  

خلاصه فردا صبش بیدار شدیم خدود ساعت ۵/۸ و با اون موهای بزرگم که تو کف سرم شنییون شده بود وفقط یه روسری کوچولو هم این خونه با خودم آورد بودم ، رفتیم واسه مراسم خونه مادرشوهرم اونم با آژانس! ..................

دیگه بقیش مهم نیست 

 زیادی سر خواننده ها درد گرفت 

حالا عکس از سفره هفت سین و میز دیروز:   

 

 

 

 

 

میز دیروز: 

میوهامو خواستم شبیه سارا درست کنم که نشد 

این ور میز این جلو گیفتای عروسیمونه که ۱ ماه وقت گذاشتم تا ۱۵۰ تا درست کنم 

اون ورم اون بنفشا نقلای سفره عقدمونه که باز خودم درست کردم ولی تو عکس درست معلوم نشده