-
۱۴۵ آخرای سال
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 17:25
سوم دبیرستان تو آخرین جلسه درس ادبیات قبل از تعطیلات عید دبیر ادبیاتمون(خانم "ض") درمورد عید اینو برامون روی تخته سیاه کلاس نوشت : بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد ،عید کنند سال بعدش دبیر ادبیاتمون آقای "ع" اینو گفت : من بیکار که صد بار بمیرم هر روز بالشم سنگ و دلم تنگ و تنم...
-
۱۴۵
جمعه 20 اسفندماه سال 1389 22:58
اسفند داره تموم میشه فقط ۹ روز مونده ولی من هیچی ننوشتم از خاطراتم اینجا . چرا؟ انقدر کار دارم ، همه کارا رو گذاشتم واسه چند روز آخر . میخوام واسه سال تحویل خونمون برق بزنه .گرچه تو این روزا من همسری زیاد بیرون رفتیم و خرید کردیم ولی هیچی رو تو خونه تغییر ندادیم! یه مشت هم عکس براتون باید بذارم .برا سفره هفت سین هم که...
-
۱۴۴ بهار و قبض گاز
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 10:54
-
۱۴۳ سوال
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 11:54
این روزا من و همسری همش در حال تدارک عید هستیم.نمایشگاه بهاره هم زدن که به نظرمن بهتر از سالای قبل یعنی غرفه هاش متنوع ترن. دیروز رفتیم هم واسه خودمون هم واسه مامان اینای همسری آجیل خریدیم .براخودمون با اینکه از هر چی نیم کیلو برداشتیم ولی وقتی اومدیم خونه یه عالمه شد.همسری میگه فکر کن همه اینا رو یه نفر بخوره چه شکلی...
-
۱۴۲ فقط عکس
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 12:21
-
۱۴۱ اسکار۲۰۱۱
دوشنبه 9 اسفندماه سال 1389 10:54
اگه فیلم Black Swan رو دیده باشین ،حق میدید که ناتالی پورتمن اسکار بگیره : اگه یادتون باشه همون بازیگر فیلم زیبای "لیون ۱۹۹۵" هستش: دیشب هم که این تیپی بود: برادر شوهری اومده بود خونمون که مراسم اسکار رو ببینه تقریبا ساعت 3 صبح شروع میشد من که الان ضبط شدشو دیدم و حال اینکه شب بیدار بمونم رو نداشتم
-
۱۴۰
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 01:27
این روزا نوشتنم نمیاد فقط اینکه : دارم رومیزی های یاسی بنفشمو آماده میکنم به فکر طبقه برا مجسمه های پذیرایی هستم دنبال لوستر برا آشپزخونه و گلدون برا بامبو ها و شاخه هام هستم طرح یه رومیزی خوشکل برا میز عکسامون هنوز فکرمو درگیر کرده (از پیشنهادات زیباتون برا همه اینا استقبال میکنم) واسه برادر همسری بلیط گرفتیم که ۱ تا...
-
۱۳۹ اسفند عزیز
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 00:28
عاشق اسفند ماه بودم و هستم،برام مثل عصرای پنج شنبه خوشاینده هوای عالی ،مردم سرحال ،خیابونا شلوغ و پلوغ وتنگای ماهی قرمز تو گوشه گوشه خیابونا و ظرفای خوشکل سبزه های آماده منو به وجد میاره همیشه از گذشت اسفندماه هم خوشحال میشم چون بعدش عیده و تعطیلات و مسافرای نوروزی و پیکنیک و گشت و گذارها به راهه وهم ناراحت به خاطر...
-
۱۳۷ آهنگ همیشه کم میارمت مهرنوش
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 15:03
یه سر اومدم خونه . دوباره عصر عازم خونه مامان هستم این روزا شبا با خاله و خواهری و شوهرش اتراق کردیم خونه مامان اینا . ولی دلم حسابی برا همسری و خونمون تنگ میشه تقریبا هر روز صبح یه سر میام خونه خودمون و دوباره عصر میرم خونه ماما اینا. همسری ایشالا فردا شب، شاید نزدیکای صبح دوشنبه برسه . مامان اینا هم احتمالا چهارشنبه...
-
۱۳۶
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 13:51
دوشنبه که همسری آژانس گرفتو رفت ،تماس گرفتم به بابا که بیاین دنبالم . خلاصه رفتم اونجا انقدر کار واسه انجام دادن داشتن ،از جمع کردن ساکهاشون و خرید و ...... . دو روز اونجا بودم احساس کوزتینگ بم دست داد. امروز صبح هم نزدیکای ۵/۵ بود که راه افتادن و به سلامتی رفتن امروز همش درگیر ثبت نام کلاس مدیر فنی آژانس بودم ،مدارک...
-
۱۳۵ چهارمین ولنتاین ما
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 19:30
امشب شب والنتاینه ! من که قبلاْ کادومو پیش پیش گرفتم(گوشکوب برقیه رو میگم ).قرار نبود برا هم چیزی بگیریم یعنی همیشه قرارمون شکلات تلخ و یه شاخه گل بوده بنا به فلسفه اصلی روز ولنتاین ولی امروز من شیطونی کردم رفتمو اینا رو برا همسری گرفتم گرون نیست ولی میخوام نماد هرسالمون رو داشته باشم امسال هم که خرگوشه . فردا ایشالا...
-
۱۳۴ ترشی انداختن :)
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 11:27
نمیدونم اینجا برا نوشتن خاطرات روزانست یا دغدغه ها و افکارمون؟ فکر کنم دوتاش . به هر حال امروز تو این هفته دومین جلسه باشگاه بود که نرفتم آخه از دیشب دچار آبریزش و فین فین بودم :) میترسیدم صدای نفسام و اینا نذاره همسری بخوابه ، تا صبح کنار بخاری هال خوابیدم صبح که چشامو باز کردم دیدم طفلکی پاشده اومده تو هال و خوابیده...
-
۱۳۴ پیاده روی و خرید
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 13:05
شنبه شب تو نم نم بارون با همسری رفتیم پیاده روی ،تقریبا ۵/۲ ساعت راه رفتیم،قرار نبود انقدر طولانی بشه آخه همسری وسطای راه مسیر رو عوض کرد که بریم یه دونه از این توریای کباب بگیریم ،من که دیگه نا نداشتم هی همسری میگفت یکم دیگه مونده وهی ترغیبم میکرد به ادامه دادن :) اینم نتیجه پیاده رویمون: *** پنیر سالامی برا پیتزا و...
-
۱۳۴ تعطیلات، فیلم و سوال
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 01:22
سه شنبه بود که برخلاف نظرم همسری به درخواست همسایه واسه بیرون خوردن ناهار موافقت کرد .آخه من دوست نداشتم روز رحلت پیامبر بیرون برم گرچه همسری خونشون بود و نمیدونست من مخالفم وگرنه قبول نمیکرد خلاصه که دورو وره ۱۰ شب بود که همسری با اقای همسایه رفتن و مرغ گرفتن تا با خانم همسایه شستیم و تو ماست و پیاز و زعفرون...
-
۱۳۳ شهادت امام رضا (ع)
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 20:37
یکی از کانالای ایران بود ،داشت حرمتو نشون میداد .دوست داشتم اونجا بودم دلم هواتو کرده بدجور
-
۱۳۲ بهم ریختگی و چلومرغ :)
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 12:37
از کجا بگم؟ خوب این روزا شهر در امن و امانه یه هفته ای میشه به به خاطر اصطکاکی که با مامان و خواهری اون هفته داشتم ،اون ورا آفتابی نشدم گرچه که تلفنی حرف میزنیم مرتب ولی دست و دلم به رفتن هنوز، نمیره کلا سر این موضوع و و چندتا یز دیگه اوضاع بهم ریخته درظاهر خوبم و شاد ولی خیلی فکر میکنم میدونم نباید فکر کنم ولی دوره...
-
۱۳۱ آخر هفته
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 01:22
پنج شنبه بود که خانم همسایه زنگ زد و گفت جمعه بخاطر هوا تو خونه یک کدوممون واسه ناهار جمع شیم ،که دیدیم از ۴ واحد فقط ما و اونا هستیم خلاصه قرار گذاشتیم ما بریم پایین خونه اونا و من برنج درست کنم و اون خورش .خلاصه که خوش گذشت اینم سفرمون که با یه بچه یکسالو نیمه بیچاره شدیم تا پهن شد ،آخه مگه میشد چیزی و رو زمین...
-
۱۳۱
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 01:03
-
۱۳۰ کیک ارده
چهارشنبه 6 بهمنماه سال 1389 01:05
شنبه با همسایه ها سرظهر رفتیم از اطراف خونه حسابی سبزی گرفتیم ، واسه قلیه ماهی .گرچه که از خرد کردنشون پوست انگشتم ور اومد و زخم شد :( اینم یه نما از سبزیای درحال پاک شدن .ولی خداییش خونمون بوی زندگی گرفته بود امروز هم با ارده ای که پارسال همسری خریده بود و فکر کرده بود من ارده خورم آخه خودش دوست نداره ،از رو مطبخ...
-
۱۲۹ گردش جمعه
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 10:23
دیروز بازم با همسایه ها رفتیم (کلاْ رفتیم بیرون یعنی با همسایه ها.چون هم همسنیم و هم دسترسی بهم برامون آسونه و زود هماهنگ میشیم) خوش گذشت و هوا هم عالی بود .اصلا مثل هفته پیش سرد نبود وای نشستم به صفحه اینجا خیره شدم ،هی به خودم میگم بنویس .چی بنویسم آخه؟ راستی پنج شنبه با همسری رفتیم مرکز برچسب و چند متری برچسب برا...
-
۱۲۸ باشگاه
پنجشنبه 30 دیماه سال 1389 12:30
دوست دارم بنویسم ولی ازچی نمیدونم روضه مامان تموم شد ولی من حتی یه ربع هم گوش ندادم آخه همش تو آشپزخونه بودیم بفرمایید شامی که طغرل توش شرکت داشت تموم شد ولی خداییش با دیدن کباباش هوس کباب کردم راستی شما به مرغ و گوشتتون برا مزده دار کردن روغن هم میزنید؟ عصری با همسایه کناریمون رفتم خرید ،یه مانتویی حراج زده بود...
-
۱۲۷ قلیه ماهی
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 02:36
خبری نیست جز بی اینترنتی چون فقط یه مگ شارژ داریم و همسری میگه تا سر ماه نمیذارم شارژش کنی آخه بد مدل معتاد شدم به نت و میخواد ترکم بده نمیتونم که مامان روضه زنونه داره که از یکشنبه به مدت سه روزه و ظهرها ساعت ۳ همسری منو میرسونه خونه ماما اینا تا حدود ۸ که میاد دنبالم . منم که هر روز باید ظهر بخوابم همش زمین و زمان...
-
۱۲۶خرید
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 12:19
چقدر این دو روزه این دو رو ورا خلوت بوده چه خبره؟دوست جونا کجایین؟ جمعه برگشتنی از گردش ،با همسایه سبزی خریدیم .من واسه قلیه ماهی گرفتم خلاصه که دیروز همش نشسته بودمو سبزی پاک میکردم و بد مدل احساس خانه داری مضاعف بهم دست داده بود . سر ظهر که همسری اومد خونه گفت وای چه بوی خوبی میاد .بچم بس که تو این خونه سبزی ندیده...
-
۱۲۵ جمعه
شنبه 25 دیماه سال 1389 01:52
از دیشب با همسایه ها قرار میزاریم که جمعه واسه ناهار بیرون بریم ،با تبادل نظر بسیار، آخرش همه برای غذا ،چلومرغ رو قبول میکنن آخه یکی از همسایه ها جمعه ها میره سرکار و تازه ۱ برمیگرده واسه همین بساط منقل و کباب کنسل میشه.خلاصه که ساعت ۱:۳۰ میریم .ولی خوش گذشت چندتا عکس تو ادامه مطالبه: سفره ناهار قر و قاطیمون: اینم...
-
۱۲۴
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 01:49
اومدم بگم هستم ولی حوصلم تو خونه سر میره ،تقریبا بیکارم .هواهم که سرد نمیشه سوار اوتول(رخش)بشیم آخه قندیل میبندین تا بریم بیرون و برگردیم. خلاصه که همین بازم از دوستای عزیزی که زحمت کشیدن و عکس خونه های زیباشون رو مرحمت کردند ممنونم و هنوزم منتظر بقیه و چشم به راهم هاااااااا ! سارا خانوم بدو بیا پلو با قارچ درست کردم...
-
۱۲۳ یکسالگی وبلاگ من وشوشو
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 10:21
پنج شنبه عصر بود همسری گفت بریم بیرون چرخی بزنیم رفتیم مرکز لوستر ،انقدر چیزای خوشکل داشت حسابی ذوق زده شدیم آخه قراره یه لوستر اسپرت واسه پذیرایی بگیریم . بعد از اونجا هم ما که شبا شام نمیخوریم ،بیرون شام خوردیم و از همون دورو ورا این گلدون رو خریدیم با خاک برا کاکتوسامون : ** و به پیشنهاد همسری رفتیم سینما برا...
-
۱۲۲ عکس خونه (دومین پست امروز)
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 16:21
اینم لینک عکسای خونمون : http://shosho200.blogsky.com/1389/06/22/post-80/ همون قبلیا که دیده بودین + چندتا عکس جدید با همون رمز قبلی البته خواستم تا چند روز دیگه تغییراتی تو خونه بدم که ایشالا عکس اونا رو هم میذارم ببخشید که به پای خونه های خوشکل شما نمیرسه ***پست پایین هم جدیده یه خانمی همچنین چیزی نوشته بد نیست...
-
۱۲۱ کمک :)
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 10:44
بابت پست قبل مرسی از دوستایی که عکس گذاشتن اونایی که گفته بدن چرا خودت دست بکار نمیشی ؟آخه دوستای عزیز من به عناوین مختلف تو پستای قبلیم عکس خونمون رو گذاشتم دیگه عکس تکراری که لطفی نداره بقیه هم که هنوز منتظرم که عکساشونو بذارن از صبح پاشدم افتادم به بخت یخچال و فریزر و تمیزشون کردم از اون ور برنج و خورش کرفس دارم...
-
۱۲۰ پیشنهاد بازی
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 10:50
امروز ناهار چی درست کنم ؟هان یادم امد خوب بیکارم دیگه دیشب قسمت پنجم دسپرت رو دانلود کردم میخوام الان ببینم بچه ها یه مدته میخوام یه بازی راه بندازم نمیدونم کدوماتون همکاری میکنین و البته استقبال من تو این مدت خیلی چیزا از دوستای وبلاگیم یاد گرفتم و خیلی ایده ها گرفتم حالا یه چیزی: کی حاضره تو پست خصوصی و رمزدار عکس...
-
۱۱۹ امروز من
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 17:05
همسری همش دیشب نزدیکای یک بود ،میگه :زود بخوابیم چون فردا تو ساعت ۷:۳۰ پانمیشی میگم چرا پامیشم حدود ۲ وایناست که میخوابیم ،صبح سرساعت بیدار میشم ،میریم آزمایش خون میدیم .آخه من و همسری یه ذره کمبود آهن داشتیم ولی چندماهی میشه که مرتب قرص آهن میخوریم(یعنی همسری دوبار تو روز یاد آوری میکرد و با آب میداد دستم ولی من بی...